تشییع پیکر شهدای طرقبه در جنگ تحمیلی ـ فروردین ۱۳۶۱
کسی که در ردیف جلو به دوربین نگاه میکند مرحوم داییِ بزرگم است که پسرش جزو همین
شهداست، نفر دوم سمت چپ مرحوم داییِ دیگرم که دست بر دهان دارد و پشت سرش به فاصله
یک نفر مرحوم پدرم ایستاده و در همان ردیف و ردیفهای دیگر آشنایان دیگری که هماکنون
در قید حیات نیستند. عکس روایت مرگ و زندگی است. انبوهی از آدمهایی که دیگر زنده
نیستند و خودشان در این عکس در حال تشییع پیکر شهیدان خود بهسوی مزارند. سکوت
غریبی در عکس موج میزند. شاخههای بیبرگ درختان در پسزمینه فضای وهمآلودی را
ایجاد کرده است و امتداد نامعلوم آدمهایی که همچنان میآیند و میروند و در حال رفتناند
ذهن را درگیر مفهوم «بودن یا نبودن» میکند. شهادت، زندگی، مرگ و دیگر هیچ ...
* تماشای عکس در ابعاد بزرگتر
به دورهای وارد شــدهایم که خاطرات، دیگر تا دیده نشـوند به
یاد نمیآیند. حتما باید تصویری باشد تا خاطرهای
را در ذهن تجدید کند. دفتر خاطرهها جای خودشان را به استوری دادهاند. هر
اتفاق کوچک و جزئی تبدیل به فایل دیجیتالی میشود. کار سختی هم نیست. با چند حرکت
انگشت کار تمام است.
افراد حتی برای اینکه از قافلهی «تولیدکنندگان» عقب نیفتند
خاطره میسازند. خاطرههایی که چندان حقیقی هم نیستند. صرفا برای اینکه تصویری
تولید شود و به اشتراک گذاشته شود و واکنشها را برانگیزد. دنیای خاطرههای شخصی و
دستنوشتههای خصوصی به پایان رسیده است. همه اتفاقها باید دیده شوند وگرنه به
نوعی و در نگاه اکثریت «بیارزش» خواهند بود.
دوستیها، جداییها، عشقها، ازدواجها،
خلوتها، جشنها و عزاداریها، حسها و ...
میلیاردها عکس ثبت میشوند، به اشتراک گذاشتهمیشوند، دیدهمیشوند، قضاوت میشوند،
میمانند یا دیلیت میشوند.
انبوهی از زبالههای دیجیتالی در فضای پیرامون ما معلق ماندهاند. زبالههایی که
بخش عظیمی از آنها را خودمان تولید میکنیم. حجم زیادی از آن همیشه همراهمان
است. حافظهی گوشیهای همراهی که مملو از تصویر است. عکسهایی که نمیدانند
سرنوشتشان چه خواهد شد. میمانند یا گم میشوند. آیا باری دیگر دیده خواهند شد یا
عمر دیده شدنشان به پایان رسیده است. آیا حذف خواهند شد؟
آیا دیلیت کردن یک عکس به معنی حذف کاملِ او از جهانِ هستی است؟ یا فقط یک تغییر
ماهیت است از وضعیتی به وضعیتی دیگر؟
عطش سیری ناپذیر تولید تصویر از سر نیاز و یا تراوش هنر نیست، شاید دردسترس بودن
ابزار، شاید تنهایی عمیق، شاید میل به دیده شدن.
حجم انبوه و عجیبی از این تصویرها
مربوط به «خود» است. ربطی به دیگران ندارد و اگر هم داشته باشد آن دیگری یا
دیگران هم به نوعی با «خود» ارتباطی نزدیک دارند و نمایش آنها در تصویر نیز بخشی
از نمایشِ خود است. با نگاهی عمیقتر میتوان انسانها را حیران و سرگردان در میان
انبوهی از زبالههای دیجیتال تصویری دید. همه در عینِ سرگرمی، سرگردانند.
آیا نیاز به تامل بیشتر دربارهی چیستی و چرایی تولید «عکس» نیست؟ خیلی اوقات میشنوم
که میگویند حافظهی موبایل که به این راحتیها پر نمیشود، پس چه اشکالی دارد که
همینطور عکس بگیریم، از یک اتفاق دههاو شایدصدها عکس بگیریم، لحظه به لحظه سلفی
بگیریم. میگویند این مزیت دوربین دیجیتال است که که میتوان صدها عکس از یک صحنه ثبت
کرد و نگران کمبود نگاتیو نبود، برای نگهداری هم که هارد دیسکهای متعدد در دسترس
است. پس بگیریم.
عکس بگیریم.
عکس بگیریم.
خودمان را تکثیر کنیم. انبوهی از آن را
دیلیت کنیم و تعداد زیادی را در حالت تعلیق بین انبوه دیگری از عکسهای معلق، نگه
داریم. عکسهای بیسرنوشت ...
اینگونه اگر باشد روزی فرا میرسد که در دنیایی از زبالههای دیجیتالی تصویری غرق میشویم و خسته از
دیدن صفر و یکهای رنگارنگ و بیشمار، با چشمهای بسته در اعماق فرو میرویم.
این روزها زمان مهیا شدن برای سفر است. سفری متفاوت با
سفرهای دیگر.
آنهایی که رفتهاند شوق رفتنِ دوباره دارند و آنهایی که نرفتهاند
و بار اولشان است لحظهشماری میکنند و دلشان در جاده است. آنهایی که نرفتهاند و
نمیخواهند بروند هم خدا قسمتشان کند تا حس و حالی که نصیب مسافران این سفر میشود
را درک کنند و نادیده و نرفته، تفسیر و تعبیر نکنند و این اتفاق را به چالش نکشند.
قبلا نکاتی در مورد عکاسی در سفر زیارتی اربعین نوشتهام که برگرفته از تجربیات
شخصی و دیدهها و شنیدهها بود. بههمراه داشتن دوربینعکاسی در این سفر مزیتهای
فراوان دارد اما در عینحال گاهی شاید لازم باشد در مقطعی از زمان (هرچند کوتاه)
آدم از میل مشغول شدن به خواستههای دلش دست بکشد و فارغ از ابزار و تکنیک و بایدها
و نبایدها، در خلوتِ سبکبال و سبکبارش فقط تماشا کند، به خاطر بسپارد و بیندیشد.
اما اگر قرار به ثبت تصاویر در حافظهی دوربینعکاسی باشد، میتوان گفت که هر
اتفاقی در این مسیرِ پرفراز و نشیب پتانسیل تبدیل شدن به یک عکسِ روایتکننده را
دارد، کما اینکه تصاویرِ بکر نشسته بر سیلِ خروشان چنان به سرعت از محدوده و
وسعت نگاه میگذرند که گاهی در پلک برهمزدنی، تصویری جای تصویری دیگر را میگیرد
و واقعهای جای واقعهای دیگر اتفاق میافتد. هرکسی در این سفر راویِ نفس خویش است
و هرکدام از این روایتها شور و شعر و شیدایی و زیبایی خودش را دارد. عکاس باید
انتخاب کند، اما گاهی هم میشود که تصویرها عکاس را انتخاب میکنند و عکسهایِنابِ
مهربان برای عکاس اتفاق میافتند.
گاه حضور و شوق و نیاز خود را به رخ میکشند و گاه خلوت و سکوت و سکون. اما نقطهی
عطف ماجرا اینجاست که همه اینها در راستای رسیدن به یک هدف بهپیش میروند و
تردید و تشکیکی در این میدان وجود ندارد.
به این معتقدم که در ماجرای این سفر، هر عکس باید متنی را به همراه داشته باشد تا
حداقل، مخاطبی که ارتباطی با فرهنگ عاشورایی و شیعی ندارد، از اتفاق عکس و پسزمینه
فرهنگی و اعتقادی آن باخبر شود. حالا بماند که عکاس هم اگر دستی به قلم داشته باشد
جا برای عکسنوشت و بیان حسدرونی و روایتداستان هم وجود دارد و نوشتنیها فراوان
است.
عکاس میتواند در قالب یک نقال، تصویرها را ثبت کند، نمایش دهد و روایتگر ماجراهای پیدا و پنهان این
سفر باشد.
از زاویهای دیگر، میتوان نگاهی ساده به این سفر داشت. سفری که مثل تمام سفرهای
دیگر در آن تغییر، جابجایی، شروع و پایان وجود دارد. میتوان با ثبت یک گزارشتصویریِ
ساده، سفر را مصور کرد و در خاطرات بصری نگاه داشت.
بههرحال این هم میدانیست برای عمل، تماشا* و اندیشه. کارهایی که یک عکاس توامان
انجام میدهد و با آنها غریبه نیست. حالا چه دوربین به همراه داشته باشد، چه بدون
ابزار باشد و به ذهنش بسنده کند. این کوچِ از خود به بیخودی، یک دنیا تصویر فراموش ناشدنی در دل
خویش دارد.
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
یاد تو میرفت و ما عاشق و بیدل بدیم
پرده برانداختی کار به
اتمام رفت
مشعلهای برفروخت پرتو خورشید عشق
خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت
گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی
حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت
هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت
آخر عمر از جهان چون برود خام رفت
ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان
راه به جایی نبرد هر که به اقدام رفت
همت سعدی به عشق میل نکردی ولی
می چو فرو شد به کام عقل به ناکام رفت.
-غزلی از جناب
سعدی علیهالرحمه با حذف چند بیت
...............................................................
تماشا* : لفظ عربی است مصدر از باب تفاعل . در اصل تماشی بود، مأخوذ
از مشی . فارسیان در این قسم مصادر، یا را به الف بدل می کنند از عالم تمنا و تولا
و تقاضا که در اصل تمنی و تولی و تقاضی است . پس معنی تماشا به اصل لغت « با یکدیگر
پیاده رفتن » است .
-لغتنامه دهخدا
[1] 2 ... > >> >>| | صفحه بعدی |